صبا به گلستان برو و بر سر کوی دوست
سه شنبه, ۱۹ تیر ۱۴۰۳، ۰۹:۱۴ ق.ظ
صبا به گلستان برو و بر سر کوی دوست
به لب رود و آب روان داستان دوست
ببین که چه خون جگر افشان بود آن آب
که از غم شوق و فراق چشمه ریزان دوست
اگر رخ ساقی بنمایی به من باده ستان
که تا به جان بنشیند آن جام جهاننمای دوست
نظر مکن بر کس که فرمان برد از هوس
که جادر خلوت دل من نگهبان دوست
چو جان به لب آمد حریفان چه دانند حال
که از لب و لعل و نظر جانفزای دوست
⚠️ توجه: همه لینکها سالم هستند. بعضی لینکها
قند شکن (و-ی پی-ان) نیاز دارند.
- ۰۳/۰۴/۱۹