مشت
مشت گره خورده در خشم
خشمی که در سینه زبانه میکشد
آتشی که بر افروخته شده است
مشت
مشت فشرده در عصبانیت
نشانه اعتراض و مخالفت
عکس العملی در برابر ناعدالتی
مشت
مشت گره کرده برای مقابله
آماده برخورد و نبرد
آماده ایستادن در برابر ستم
مشت
مشت به نشانه پایداری
مشت به نشانه مبارزه
مشت به نشانه اراده قوی
مشت
مشت گره کرده برای تغییر
برای رسیدن به خواسته ها
برای کسب حق و آزادی
دوراهی
در دوراهی ایستاده ام
کدام مسیر را برگزینم؟
کدام راه را پیش گیرم؟
دوراهی
پیش روی من دو راه است
یکی آشنا، یکی ناشناس
کدام یک را انتخاب کنم؟
دوراهی
دو انتخاب روبروی من
یکی امن و آرام
دیگری پر از ناشناخته
دوراهی
به کدام سو گام بردارم؟
راه آشنا یا راه جدید؟
چه سرانجامی خواهد داشت؟
دوراهی
تردید و تفکر در وجود من
کدام مسیر را برگزینم؟
این تصمیم سرنوشت ساز است
میمونم برات
همراه و همدم تو میمونم
دست در دست تو میمونم
تا ابد با تو خواهم ماند
میمونم برات
چشم به راه تو میمونم
امید تو را در دل میپرورم
هیچگاه از تو دور نخواهم شد
میمونم برات
پناه و حامی تو میمونم
در سختی ها همراهت میمونم
در غم و شادی با تو میمونم
میمونم برات
همراه و یار، ابدی میمونم
عشق و وفادارم هرگز نمیمیرد
همواره برایت خواهم ماند
دستگیر
دستگیر مرا شو
دست در دست من آی
مرا از تنهایی برهان
دستگیر
دستگیر جان من باش
پناهی برای دل شکستم
نجاتبخش در این غربت
دستگیر
دستگیر همیشه و همیشه
همراه و همدم من شو
تا ابد بر من سایه افکن
دستگیر
دستگیر و حامی من باش
در آغوشت جای گیرم
رها شوم از سختی و درد
کاش میبودی
آوای دل بودی
در کنارم بودی
دست مرا گرفتی
کاش میبودی
نگاه تو بودی
لبخند تو بودی
آرام بخش جانم
کاش میبودی
عشق تو بودی
پناه تو بودی
تنهایی را زدودی
کاش میبودی
همراه همیشگی
همدم صمیمی
تا ابد با من بودی
ای جانِ دلبر و دلربای من، تو چون شمعی هستی که جان و دلِ مرا با نورِ وجودت روشن ساخته‌ای. هر بار که چشمانِ مست و جذاب تو را می‌بینم، احساس می‌کنم گویی در آسمان پُرستاره‌ای سیر می‌کنم. تو چون نسیمی هستی که بر قلبِ تشنه‌ام وزیده و آن را به حرکت در می‌آوری. دلِ من در پیچ و تابِ عشقِ تو گرفتار است و آرزوی من این است که همواره در کنار تو بوده و از نگاهِ جادویی‌ات سیراب شوم. ای دلربای من، تو را در همه‌ی جهان جُستم و تنها در آغوشِ مهربان و گرم تو آرام گرفتم
اغوش تو چون آشیانه‌ای است که روح خسته‌ام در آن آرام می‌گیرد. در پناه تو، تمامی دردها و رنج‌ها از تنم زدوده می‌شوند و جانم به سرشاری و سرزندگی بازمی‌گردد. هر بار که در آغوش تو قرار می‌گیرم، احساس می‌کنم که گویی در کنار بهشتی هستم که همه‌ی آرامش و زیبایی‌های عالم در آن جمع شده است. تو همچون آفتابی هستی که با نور خود تاریکی‌های روح مرا روشن می‌کند و به من امید و شادی می‌بخشد. آرزوی من این است که همواره در سایه‌ی پر برکتِ تو باشم و از گرمای تو بهره‌مند گردم