داستان خروسی کوچولو
روزی روزگاری، در یک مزرعه کوچک و زیبا، خروسی زندگی می کرد که همیشه با صدای بلند "کیکریکی" می خواند. این خروس کوچولو هر روز با انرژی و شادی از خانه اش بیرون می آمد تا در مزرعه گردش کند.
یک روز که خروس در حال گشت و گذار در مزرعه بود، ناگهان متوجه گربه ای شد که قصد داشت به النه اش نزدیک شود. خروس با صدای بلند "کیکریکی" شروع به تکان دادن بال هایش کرد تا گربه را بترساند. گربه که از صدای بلند خروس ترسید، سریع از مزرعه فرار کرد.
از آن روز به بعد، خروس همیشه مواظب بود و با صدای بلند "کیکریکی" هر موجود مزاحمی را از مزرعه دور می کرد. او با حیوانات دیگر مزرعه مثل گاو و خروس های دیگر دوست بود و هر روز در مزرعه سرشار از زندگی و شادی به سر می برد.
امیدوارم این داستان کودکانه نیز مورد پسند شما قرار گرفته باشد. با میل بیشتر داستان های دیگری را برایتان تعریف می کنمیک روز که خروس در حال گشت و گذار در مزرعه بود، ناگهان متوجه گربه ای شد که قصد داشت به النه اش نزدیک شود. خروس با صدای بلند "کیکریکی" شروع به تکان دادن بال هایش کرد تا گربه را بترساند. گربه که از صدای بلند خروس ترسید، سریع از مزرعه فرار کرد.
از آن روز به بعد، خروس همیشه مواظب بود و با صدای بلند "کیکریکی" هر موجود مزاحمی را از مزرعه دور می کرد. او با حیوانات دیگر مزرعه مثل گاو و خروس های دیگر دوست بود و هر روز در مزرعه سرشار از زندگی و شادی به سر می برد.
امیدوارم این داستان کودکانه نیز مورد پسند شما قرار گرفته باشد. با میل بیشتر داستان های دیگری را برایتان تعریف می کنم">یک روز که خروس در حال گشت و گذار در مزرعه بود، ناگهان متوجه گربه ای شد که قصد داشت به النه اش نزدیک شود. خروس با صدای بلند "کیکریکی" شروع به تکان دادن بال هایش کرد تا گربه را بترساند. گربه که از صدای بلند خروس ترسید، سریع از مزرعه فرار کرد.
از آن روز به بعد، خروس همیشه مواظب بود و با صدای بلند "کیکریکی" هر موجود مزاحمی را از مزرعه دور می کرد. او با حیوانات دیگر مزرعه مثل گاو و خروس های دیگر دوست بود و هر روز در مزرعه سرشار از زندگی و شادی به سر می برد.
امیدوارم این داستان کودکانه نیز مورد پسند شما قرار گرفته باشد. با میل بیشتر داستان های دیگری را برایتان تعریف می کنم">- ۰۳/۰۳/۰۱