روزی روزگاری، در یک جنگل سبز و زیبا، خرگوشی کوچک زندگی می کرد. این خرگوش کوچولو هر روز با شادی و نشاط از النه اش بیرون می آمد تا در طبیعت قشنگ جنگل گشت و گذار کند.

یک روز که خرگوشک در حال چیدن سبزیجات تازه بود، یک روباه زرنگ و درنده او را دید. روباه تصمیم گرفت که خرگوش کوچولو را شکار کند. اما خرگوشک با هوشیاری و چابکی از دست روباه فرار کرد و به سرعت به النه اش برگشت.

از آن روز به بعد، خرگوشک در جنگل بسیار مراقب و هوشیار بود و همیشه برای فرار از دست شکارچیان آماده بود. او با دوستان خرگوشش شاد و سرزنده زندگی می کرد و هر روز لحظات قشنگی را در طبیعت سپری می کرد.

امیدوارم این داستان کودکانه مورد پسند شما قرار گرفته باشد. لطفا در صورت نیاز داستان دیگری را برایتان تعریف کنم